- یک کاره
- دارای یک کار، که یک کار از او ساخته شود، بی جهت بیخود: فلان خانم یک کاره آمده بود ببیند من و شوهرش دعوا کرده ام یا نه
معنی یک کاره - جستجوی لغت در جدول جو
- یک کاره ((~. رِ))
- بی جهت، بیهوده، کار بی معنی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
که دارای یک کارباشد، که یک کاراز او ساسته شود، یک جا یک قلم کلی. یا یک کاسه کردن، یکجا کردن یکجا جمع کردن
یک دفعه، ناگهان، بکلی
ناگهان، یکسره
یک ربع
متحده
آنکه مرتکب کارهای بد شود بد کردار بد عمل بد فعل بدفعال، شریر موذی، فاسق فاجر زنا کار لواط کننده
راههای مختلف تدبیرهای گوناگون روشهای متعدد
(چه استفهام کار ا ه) اهل چه کار عامل کدام عمل شاغل کدام شغل ک: (پدر و مادر دختر چکاره اند ک)، نابکار، باطل بیفایده، کسی که بدون سبب در امری مداخله کند: (فلان کس چکاره است ک)
اهل عمل اهل کار. توضیح بیشتر در موقعی استعمال شود که بخواهند صلاحیت شخصی را برای کار و شغلی برسانند
عزیز و بی مثل و مانند، ویژگی گوهر بی نظیر، گردن بندی که میان آن یک دانه مروارید گران بها آویخته شده باشد
بیکاره، کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد
اهل چه کار؟، دارای چه شغل و عمل؟ مثلاً فلانی چه کاره است؟
مزدور کارگر، شاگرد، هر چیز ناتمام
خوب کار کردن، نیکو کاری نیکو کرداری مقابل بد کاری بد کرداری
آنکه خوب کار کند، نیکو کار نیکو کردار: مقابل بد کار بد کردار
یک سخن متحد یک سخن یکزبان متحد القول: من فرزندان و خزاین و دفاین را فدای این کار کرده ام شما نیزباید که در این کار یکدل و یک کلمه باشید
یکه سوار دلیر یکه تاز، سوارساده یک فردسوار، آفتاب
بمدت یک سال بطول یک سال: جبرئیل گفت: بهرمویی که براندام تست ثواب یکساله ترادردیوان بنویسند
بی نظیر بیهمتا: نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت گوهر یکدانه را در دل دریا طلب. (وحشی)
یکه سوار دلیر یکه تاز، سوارساده یک فردسوار، آفتاب
به تنهایی شخصا بدون کمک دیگری: یک نقره این کار راانجام داد
یک تنه به تنهایی
گیاهی که گل های نر و مادۀ آن جدا از هم ولی بر روی یک پایه قرار گرفته باشد
هر چیز ناتمام، ناقص، ویژگی کاری که نصف آن را انجام داده باشند
یک خرده
اتفاقا
متحد، متفق، هم عهد، هم پیمان
خانه اول در تخته نرد: احمد بدیهی سه مهره در یک گاه داشت
یک خرده مقدار بسیار خرد و اندک